«نوباستانگرایی و روانساختهای ستیزبرانگیز: بایستگیِ سیاستگذاریِ هویتیِ نیازپایه»
کلمات کلیدی:
نوباستانگرایی, ویژگیهای شناختی, احساسات, درگیریِ هویتی, سیاستگذاریِ نیازپایهچکیده
اینکزمان هستیِ ایران با کیستیجویانِ جوان یا «نوباستانگرایان» روبهروست، کسانی که فرهنگِ باستان را گنجینهی معناییِ گوهرین و بخشندهی هویتی برین میشناسند. بازنماییهای گفتمانیِ نوباستانگرایان نشان میدهد آنها روانساختِ ویژهای دارند که میتواند به برخوردهای فرهنگی و میانگروهی (میانِ هوادارانِ فرهنگِ باستان و اسلام) دامن بزند. دگرسازی و اسلام را مایهی تباهی شناسایی کردن؛ جایگاهِ فرهنگِ باستان و اسلام را نابرابر دانستن؛ جمهوریِ اسلامی و کارگزارانِ آن را ریشهی بدبختیها انگاشتن؛ و احساسِ هراسِ هستیشناختی، بیارزشی، خشم، و بیزاری از این ویژگیها به شمار میروند. نوشتارِ کنونی با بهرهگیری از آرای روانشناسانِ اجتماعی - چون «پراتو،» «گلاسفورد،» «کلمن،» «نادلر،» «ژاناف – بولمن،» و «ورتر» - این انگاره را پیش مینهد که برای اینکه نوباستانگرایی به ستیزههای معنایی نینجامد، سیاستگذاریِ هویتیِ نیازپایه بایسته است. در این زمینه، نخست دستگاهِ سیاستگذاریِ فرهنگی باید کاستیهای پیشینِ خود را شناسایی کند و سپس، با زدودنِ آنها، در برنامهریزیهای تازهی خویش سه نیازِ بنیادین و روانشناختیِ هویتِ اجتماعیِ نوباستانگرایان – احساسِ «خودارجمندی،» «دلبستگی،» و «یکپارچگیِ خود» – را برآورده سازد. بدینگونه بسیار شدنی است که گروهها از تازش به سوی سازش بگریزند.